شب پرسه شب کوچ
شب خالی شب پوچ
شب خسته شب درد
شب بی تو شب سرد
شب فرسوده شدن
شب بیهوده شدن
شب تردید صدا
شب آلوده شدن
تو ولی صبح سپید
تو سپیده تو امید
تویی اون واژه ناب
که رو بغض شب چکید
تو همون لحظه که شب
بی نیازه به چراغ
تو لطافت نسیمی
به تن خسته باغ
من هراس و دلهره
دلم از خودم پره
من یه بغض کهنه که
گریه هاشو می خوره
من همون ساعت طرد
فصل بیداری مرد
تو زمانی که نگاه
هوس یه بوسه کرد
تو ولی صبح سپید
تو سپیده تو امید
تویی اون واژه ناب
که رو بغض شب چکید
تو همون لحظه که شب
بی نیازه به چراغ
تو لطافت نسیمی
به تن خسته باغ
شب خالی شب پوچ
شب خسته شب درد
شب بی تو شب سرد
شب فرسوده شدن
شب بیهوده شدن
شب تردید صدا
شب آلوده شدن
تو ولی صبح سپید
تو سپیده تو امید
تویی اون واژه ناب
که رو بغض شب چکید
تو همون لحظه که شب
بی نیازه به چراغ
تو لطافت نسیمی
به تن خسته باغ
من هراس و دلهره
دلم از خودم پره
من یه بغض کهنه که
گریه هاشو می خوره
من همون ساعت طرد
فصل بیداری مرد
تو زمانی که نگاه
هوس یه بوسه کرد
تو ولی صبح سپید
تو سپیده تو امید
تویی اون واژه ناب
که رو بغض شب چکید
تو همون لحظه که شب
بی نیازه به چراغ
تو لطافت نسیمی
به تن خسته باغ